فامنیوز- این روزها خیلی از ناظران سیاسی معتقدند که نهاد مجلس در ایران قدم به قدم در حال ضعیفتر شدن است. علی مطهری هم با این نظر موافق است و می گوید هرچه تا الان پیش آمدهایم با مجالس ضعیفتری مواجه بودهایم. او اما در گفتوگو با ایران توضیح میدهد که این فقط مسئله مجلس نیست و برخی نهادهای انتخابی را هم شامل میشود.نهادهایی که این نماینده مجلس میگوید مقابل پیش روی برخی نهادهای موازی مشغول رفتن به حاشیه هستند. محور گفتگوی مطهری با روزنامه ایران مسائل مربوط به کارآمدی مجلس بود؛ چیزی که او نقدهای جدی به آن وارد میکند و معتقد است که باید دیر یا زود این وضعیت را تغییر داد.
در یازده سالی که شما در مجلس حضور داشتید سیر نفوذ، تاثیرگذاری و اقدام منطقی مجلس از نظرتان چطور بوده و به کدام سمت رفتهایم؟ تغییرات نهاد مجلس از این حیث چطور بوده؟
در مجموع ما هر چه در دورههای مختلف مجلس جلوتر آمدهایم شاهد بودهایم که مجلس ضعیفتر شده و این روند از دوره هشتم تا الآن هم که من حضور داشتهام وجود داشته. دلیلش به عوامل مختلفی بر میگردد. یکی از آنها همین نظارت استصوابی است که از ورود برخی افراد کارآمد و حر و آزاده جلوگیری میشود. دوم پر رنگ شدن برخی نهادهای قانونگذاری در کشور است که به موازات مجلس دارند کار میکنند. بعضی شوراهای عالی که وظیفه آنها سیاستگذاری است، اندک اندک وارد قانونگذاری شدهاند که اصلا ربطی به آنها ندارد. یعنی کاری که مجلس باید انجام بدهد آنها انجام میدهند و این غیرقانونی است و مجلس را محدود کرده است. سوم رویه غلطی است که اخیراً باب شده که اعلام کردهاند مصوبات مجلس از نظر انطباق با سیاستهای کلی نظام باید در مجمع تشخیص بررسی شود. این بدعتی است که اساسا خلاف قانون اساسی است. یعنی بعد از اینکه مجلس چیزی را تصویب کرد هیأتی از مجمع میآید مصوبه مجلس را از نظر انطباق با سیاستهای کلی نظام بررسی میکند و نظر خود را به شورای نگهبان میفرستد و شورا هم بدون بررسی و اظهارنظر به مجلس میدهد و میگوید با اصل ۱۱۰ قانون اساسی مغایرت دارد. یعنی الآن ما دو شورای نگهبان پیدا کردهایم و آن را به آییننامه داخلی مجمع تشخیص مستند میکنند در حالی که آییننامه مجمع نمیتواند خلاف قانون اساسی باشد. در قانون اساسی فقط شورای نگهبان حق بررسی مصوبه مجلس را آنهم صرفاً از نظر انطباق با شرع و قانون اساسی دارد و ما نداریم که نهاد دیگر مصوبه مجلس را از یک نظر دیگر بررسی کند و نظر بدهد و حتی گاهی خودش آن را اصلاح کند. این کار نیاز به تغییر قانون اساسی دارد. فعلاً راه حل این قضیه یعنی اجرای سیاستهای کلی این است که مجمع در حین بررسی یک لایحه یا طرح در مجلس حق دارد در کمیسیون مربوط یا حتی صحن مجلس از نظر انطباق آن لایحه یا طرح با سیاستهای کلی اظهارنظر کند و تصمیم را نمایندگان میگیرند. چیزی که تصویب شد دیگر قابل بررسی توسط مجمع نیست و فقط شورای نگهبان از نظر انطباق با شرع و قانون اساسی بررسی میکند.
به هرحال این رویه به روشنی غیرقانونی است و باعث تضعیف مجلس شده و دست مجلس را بسته و در مقابل دست مجمع را باز گذاشته است که بتواند با هر مصوبه مجلس مخالفت کند و نظر خودشان را اعمال کنند چون هر مصوبهای را به راحتی میشود به بهانه یکی از همین سیاستها رد کرد. مجلس در این قضیه باید محکم میایستاد و اجازه این کارها را نمیداد اما این کار را نکرد و این رویه دارد تکرار میشود.
شما خودتان سه سال از همین دوره مجلس را در جایگاه نایب رئیس مجلس بودید که این جایگاه با خودش قدرت نفوذ و تاثیرگذاری بیشتری میآورد. وقتی میگویید مجلس نایستاد، به عنوان فردی که از مسایل مجلس اطلاع کامل داشتید دقیقا منظورتان چیست؟ چه کسی یا کسانی نایستادند؟
در مجلس کسی که طبق آییننامه داخلی بیشترین اختیارات را دارد رئیس مجلس است. من همین موضوع را در همان زمان در هیات رئیسه چند بار مطرح کردم. حتی پیشنهاد دادم که برای بررسی موضوع جلسه غیرعلنی بگذاریم و اگر لازم است در محضر مقام رهبری مساله را مطرح کنیم و دلایل خودمان را بگوییم که چنین روندی خلاف قانون اساسی است و آئیننامه مجمع تشخیص مصلحت نظام نمیتواند ناقض قانون اساسی باشد. برخی از نمایندگان هم در رسانهها صحبتهایی کردند و این رویه را خلاف قانون اساسی دانستند اما بیش از این ماجرا جلو نرفت. برای این کار باید یک اراده کلی در مجلس باشد که موضوع تا نیل به نتیجه پیگیری شود. این اراده در مجلس وجود ندارد. البته اکثر نمایندگان خطر را درک کردهاند ولی ملاحظاتی دارند.
خود آقای لاریجانی چه نظری در این بحثها داشت؟
آقای لاریجانی هم نظرش نظر خود ماست اما ملاحظاتی دارد که اجازه نمیدهد اقدامی کند. بالاخره به خاطر آئیننامه مجمع که به تأیید رهبری رسیده افراد ساکت میشوند در حالی که آییننامه مجمع نمیتواند خلاف قانون اساسی باشد. به نظر من باید با خود رهبری جلسه گذاشته شود و مسایل بازگو شوند که طبق قانون اساسی مصوبه مجلس تنها باید توسط شورای نگهبان صرفاً برای انطباق با قانون اساسی یا شرع بررسی شود. ما چنین چیزی نداشتیم که نهاد دیگری بیاید و انطباق این مصوبات را با سیاستهای کلی بررسی کند و شورای نگهبان بگوید چون این مصوبه به گفته مجمع با فلان سیاست کلی منافات دارد، به استناد اصل ۱۱۰ مخالف قانون اساسی است بدون اینکه خودش نظر داده باشد. به نظر من اساساً استناد شورای نگهبان در این موضوع به اصل ۱۱۰ استناد درستی نیست چون سیاستهای کلی نه عین قانون اساسی است و نه متمم آن که بگوییم اگر مصوبهای با آن مغایر باشد پس با قانون اساسی مغایر است. آنچه که مردم به آن رأی دادهاند همین اصول ۱۷۷ گانه فعلی قانون اساسی بوده نه سیاستهای کلی، ضمن اینکه سیاستهای کلی در مواردی با هم در تناقض هستند و برخی از آنها قانونگذاری است. اساساً به نظر من سیاستهای کلی ما همان قانون اساسی است. معنا ندارد که مجمع آمده هزار تا سیاست کلی درست کرده که بعد به راحتی بشود هر مصوبه مجلس را مغایر یکی از آنها دانست و بعد استناد کنیم به اصل ۱۱۰ و بگوییم این مصوبه مغایر با قانون اساسی است. مغایرت یک مصوبه با یک سیاست کلی به معنی مغایرت با قانون اساسی نیست. این استناد شورای نگهبان که از دو سه سال قبل شروع شده به نظر من اساسا کار غلط و نادرستی است. از آثار این بدعت همین مشکل لایحه پالرمو است که مجلس و شورای نگهبان تأیید کردهاند و مجمع ایراد مغایرت با سیاستهای کلی گرفته ـ که البته بهانه است و در واقع یک کار سیاسی است ـ و این لایحه معلق مانده است. به نظر من میشد رئیس مجلس آن را به عنوان قانون به رئیس جمهور و رئیس جمهور هم به مجریان ابلاغ کند. در مورد طرح استانی شدن انتخابات هم این مشکل وجود دارد. میبینید که دست مجلس را اینگونه بستهاند.
شما شخصاً راجع به این مسایل رایزنی نداشتید؟ در مورد حصر شما حتی به صورت شخصی با رهبری گفت و گو داشتید. آیا در این موارد با ایشان یا شخصیتهای دیگر مانند رئیس مجمع گفت و گویی داشتید؟
چرا، مناظرات مکتوبی با آقای مصباحی مقدم داشتیم که ما میگفتیم و ایشان جواب میدادند و تمام حرفشان هم این است که چون آن آییننامه به تأیید رهبری رسیده پس این رویه میتواند خلاف قانون اساسی باشد. اما ما این را قبول نداریم. به نظر من آئیننامه نباید خلاف قانون اساسی باشد. لذا اختلاف مبنایی داریم؛ آنها میگویند وقتی رهبری گفته، حتی اگر خلاف قانون اساسی هم باشد اشکالی ندارد. اما ما میگوییم خیر، اشکال دارد. لذا بحثها به جایی نمی رسد و هر قدر بحث کنیم فایده ندارد. یک بار هم با آقای کدخدایی درباره اینکه مغایرت با سیاستهای کلی به معنی مغایرت با قانون اساسی نیست و استناد شورای نگهبان به اصل ۱۱۰ در این مورد درست نیست بحث کردیم که به نظرم جواب قانعکنندهای نداشتند.
یعنی همان استدلال امثال اقای مصباحی مقدم را داشتند؟
تقریبا استدلالها یکی است. در مورد رهبری هم اگر به ما وقت بدهند میرویم صحبت میکنیم و استدلال را مطرح میکنیم. ایشان یا میپذیرند یا نمیپذیرند. اگر نپذیرند لااقل ما حرف خودمان را گفتهایم. البته اگر اصرار بر این رویه باشد میتوانیم قانون اساسی را اصلاح کنیم و از این طریق حتی مجمع تشخیص تبدیل به مجلس سنا شود تا کارهایی که الآن انجام میدهد و مثلاً مصوبه مجلس را اصلاح میکند قانونی شود.
شما گفتید هر چه جلو آمدیم اعتبار و کارآمدی مجلس کاهش پیدا کرده. میشود توضیح دهید که مصادیق و نمونههای کاهش کارآمدی مجلس چیست؟ این وضعیت کجا خودش را نشان میدهد؟
باید بر گردیم به همان عوامل سهگانهای که اول گفتم. مثلا همان نظارت استصوابی. خیلی از نمایندهها در مذاکرات خصوصی وقتی مینشینیم و با هم صحبت میکنیم همین حرفهای ما را تأیید میکنند و میگویند درست است و حتی با ادامه حصر مخالف هستند و میگویند کار درستی نیست و باید تمام شود. ولی میگویند ما نمیتوانیم اینها را علنی بگوییم. وقتی میگوییم چرا؟ میگویند نظارت استصوابی و رد صلاحیت هست که وقتی کسی کوچکترین انتقادی از نظام میکند سریع میگویند التزام عملی ندارد و ردش میکنند. خب این باید اصلاح شود و نماینده باید آزاد باشد. این از آسیبهایی است که دست و بال نماینده را بسته است. ضمن اینکه زمینهای است برای تملق و چاپلوسی. یعنی برخی احساس میکنند که اگر زیاد ابراز ارادت نکنند رد صلاحیت میشوند. همین است که میبینیم تملق زیاد است. نماینده میخواهد نطق کند، اولش چند خط درود به رهبری و بقیه میفرستد. خب اینها چه موضوعیتی دارد جز اینکه وقت مجلس را بگیرد؟ یکی از مسایلی که مجلس را ضعیف کرده همین است. اگر مجلس آزاد باشد میتواند خیلی جاها وارد شود و محکم اقدام کند. همین الآن هم اگر این آزادی باشد این اتفاق میافتد چون اکثر نمایندگان مسائل را درک میکنند و فهم نزدیک به هم دارند ولی بعضی جرأت بیان ندارند. این جرأت نماینده را گرفتن خیلی بد است. شورای نگهبان باید صرفاً کسانی را که فساد روشن مالی یا اخلاقی دارند رد کند نه کسی که انتقاد دارد یا حتی نظری مغایر نظر رهبری دارد. اگر این گونه افراد به مجلس بیایند اتفاقاً مثبت است چون اینها افراد آزاده و حر هستند و برای تملق کار نمیکنند و به مصالح مردم و کشور بیشتر توجه دارند. ولی درست بر عکس اتفاق میافتد و این گونه افراد رد میشوند اما نقطه مقابل آنها نه. بعد هم وارد مجلس میشوند و گاهی شیرینکاری میکنند که هزینهاش برای مجلس و نظام میماند.
چه شیرینکاری؟
مثل همین تخلفاتی که پیش آمد. البته نوع برخورد با آن هم مهم است که قبل از اثبات، آن را اعلام و حتی بازداشت میکنند، در حالی که این موارد ابتدا باید بیاید به هیئت نظارت بر رفتار نمایندگان و اگر هیئت کار آنها را خارج از حیطه وظایف نمایندگی دانست قابل رسیدگی در قوه قضائیه است. با این کارها مجلس تضعیف میشود.
در مقایسه با مجالس ابتدای انقلاب مجالس امروز ما در تصمیمگیریهای مهم کشور در کجای کار قرار دارند و دارای چه جایگاهی هستند؟ الآن آن نقشآفرینی و شأنیت سالهای اول انقلاب را مجلس دارد؟
نه، به شکل واضحی ندارد و جایگاه آن تضعیف شده است، به خاطر مسائلی که گفتم و علاوه بر آن، الآن مسائل کلان کشور در شورای عالی هماهنگی اقتصادی سران قوا تصمیمگیری میشود در حالی که اکثر اینها باید در مجلس تصمیمگیری شود. آن شورا ممکن است برای چند ماه ضرورت داشته اما من فکر میکنم دیگر این ضرورت وجود ندارد چون ما تا حدودی به شرایط عادی برگشتهایم ضمن اینکه آنجا گاهی وارد مسائلی میشوند که فوری و حیاتی نیست و میشود خود مجلس درباره آن تصمیم بگیرد. لذا طبعا این کار هم باعث کمرنگ شدن نقش مجلس شده است.
آیا آنچه که از سوی رئیس مجلس یا روسای کمیسیونهای اقتصاد و برنامه و بودجه در این جلسات منعکس و منتقل میشود، نظر مجلس است؟
نظر مجلس نیست. این افراد هم برای بیان نظر مجلس به آنجا نرفتهاند. اگر بخواهد نظر مجلس باشد باید در صحن علنی بحث و رأیگیری شود. بدون رایگیری و نظرخواهی از مجلس دو سه نفر آنجا نظر تخصصی خودشان را میدهند. همه مسائل آنجا به عنوان امور اضطراری تلقی شده ولی این اضطرار باید مدت کوتاهی داشته باشد و نباید طولانی شود.
شما منتقد نظارت استصوابی هستید و اخیراً آقای روحانی نیز انتقادی را از این شیوه مطرح کردند. در دورههای اخیر نیز دیدهایم که این سبک از بررسی صلاحیتها با قوت بیشتر ادامه پیدا کرده. طبق قانون اساسی هم مفسر این قانون شورای نگهبان است و مشخص است که این شورا تفسیرش از نظارت استصوابی همین میشود که الان داریم. با این وضع باید چه کرد؟ باید امیدوار بود که شورای نگهبان خودش نظراتش را تلطیف کند یا راه دیگری وجود دارد؟
به نظر من شورای نگهبان میتواند نگاه بهتری به نظارت استصوابی داشته باشد. ما اگر نظارت استصوابی را هم بپذیریم معنیاش این روشی نیست که دارد عمل میشود. اینها چه میکنند؟ استعلامات چهارگانه را کافی نمیدانند و میگویند تحقیقات میدانی میکنیم. تا اینجا هم حرفی نداریم. اگر این تحقیقات میدانی صرفاً منجر به رد صلاحیت افرادی که تخلف مالی یا اخلاقی مهم دارند شود و شامل منتقدان نشود مشکلی نیست. مشکل این است که میروند ببینند چه کسی در کجا انتقاد به نظام داشته، او را رد کنند. عمدتا یک نهاد نظامی پروندههای افراد را آماده میکند و به شورای نگهبان میدهد. این کار درستی نیست. اولاً ورود نظامیها به سیاست درست نیست و امام خمینی منع کرده است. ثانیاً ممکن است که اعمال نظرهایی بشود چون گرایشهای سیاسی خاص و روشنی دارند و امکان دارد به نفع آن گرایش مهندسی شود و این خطرناک است. شورای نگهبان اگر میخواهد تحقیق کند و استعلامات چهارگانه را کافی نمیداند میتواند منابع مختلفی داشته باشد.
چه منابعی؟
مثلاً برخی منابع مردمی. آن هم باید موثق و مستند باشد. تا این حدود را قبول داریم اما اینکه منابع منحصر به مراجعی با گرایش خاص سیاسی باشد قبول نداریم. یعنی اگر نظارت استصوابی را به شکل درستی انجام بدهند میتوان پذیرفت. شکل درست آن این است که به پروندهسازیها توجه نکنند و منابع اطلاعاتیشان محدود به یک جا نباشد. دیگر این که انتقاد را مساوی مخالفت با نظام و رد صلاحیت ندانند و فقط کسانی که فساد مهم مالی یا اخلاقی یا جرمی مثل جاسوسی دارند رد صلاحیت شوند. و سوم این که برای رد صلاحیت یک کاندیدا باید عدم صلاحیت او برای شورا احراز شود نه این که به خاطر عدم احراز صلاحیت کاندیدا او را رد کنند چون عدم احراز صلاحیت به این معنی است که یا شورا مدارک کافی در اختیار نداشته و یا به خاطر کثرت کاندیدا فرصت نکرده بررسی کند. در هردو صورت کاندیدا گناهی نداشته و تصمیم را باید به عهده مردم گذاشت نه این که او را رد صلاحیت کنند. تاکنون از این طریق ظلم زیادی به افراد شده است.
شما از افت کیفیت مجلس صحبت میکنید. در این سه دوره مجموع مصوبات مجلس در مقام ایفای وظیفه قانونگذاری را چقدر در راستای حل مشکلات مملکت و نیازهای حقوقی کشور میدانید؟
البته مجلس به اولویتها توجه دارد که آنچه ضروریتر است همانها را بررسی کند. معمولاً اولویتها منظور میشود و مجلس در یک فضای انتزاعی حرکت نمیکند چون نمایندگان با متن جامعه ارتباط مستقیم دارند و ضرورتها را درک میکنند. الآن لایحه مالیات بر ارزش افزوده مطرح است که نیاز ضروری جامعه است. قبل از آن موضوع پسماندها مطرح بود و از این قبیل.
آقای امیری، معاون پارلمانی دولت چندی قبل، از معطل ماندن لوایح اولویتدار دولت در مجلس گلایه کرده بود. نمونهاش بحث نظام جامع انتخابات است که دولت این را داده اما نمایندگان وقت خود را صرف طرحی برای انتخابات کردند که در نهایت هم رد شد. فکر نمیکنید یکی از آسیبها همین ارائه بیش از حد طرح ها به جای لایحه باشد؟
دولت هم لوایح را به موقع نمیدهد. مجلس در این موارد همیشه منتظر لوایح دولت است و اینقدر دولت تأخیر دارد که نمایندگان مجبور به ارائه طرح میشوند. مثلاً لایحه نظام جامع رسانه چند سال است که دولت میگوید به زودی به مجلس ارائه میشود ولی هنوز خبری نیست.
برخی معتقدند در مجلس دهم یک هدایتگری مؤثر برای طرحها و لوایح و امورات دیگر وجود ندارد و چه بسا بیشتر اقدامات شخصی هستند. این به خاطر چیست؛ به خاطر ضعف فراکسیونها، ضعف نظام پارلمانی یا ضعف خود نمایندگان؟
این طبیعت مجلس است. این که مجلس خیلی هدایت شود شاید خوب نباشد. در این مجلس سه فراکسیون هست و هیچ کدام هم آنچنان قوی نیست. خود سه فراکسیونی بودن مانعی است برای توافق و تعیین تکلیف خیلی از مسایل. البته میشد قویتر عمل کرد ولی از ابتدای مجلس دهم مسئله ریاست مجلس بین فراکسیون امید و فراکسیون مستقلان شکاف ایجاد کرد و این شکاف همچنان باقی است در حالی که با ائتلاف و همکاری این دو فراکسیون خیلی کارها میشد کرد.
شما اول مجلس علی رغم اینکه اصلاحطلب نیستید اعلام کردید به لحاظ اخلاقی در فراکسیون امید خواهید ماند. بعد از اینکه آن اتفاقات در انتخابات اخیر هیأت رئیسه مجلس افتاد به نظر میرسید شما قدری از ماندن در فراکسیون پشیمان هستید. اینچنین بود؟
نه، پشیمان نبودم. من از ابتدا گفتم چون اسمم در لیست امید بوده، خروجم از این فراکسیون اخلاقی نیست. همان ابتدا خیلیها گفتند شما بیا فراکسیون مستقلان را تشکیل بده. یعنی از من می خواستند برای این کار پیشقدم شوم. من هم به مستقل بودن نزدیکتر هستم تا اصلاحطلب بودن و میشد این کار را کرد. اما من احساس کردم کار درستی نیست هر چند در لیست امید هم خودشان اسم من را گذاشته بودند و خودم اصراری نداشتم و البته تشکر کردم. بهتر بود دیگران هم خارج نمیشدند و اتحاد ما حفظ میشد ولی این هم که اگر کسی خارج شد او را منافق و خائن بنامیم کار درستی نیست چون نماینده باید در انتخاب فراکسیون آزاد باشد. به هرحال من از ماندن در فراکسیون امید پشیمان نیستم چون کار درستی کردم.
شما که در داخل مجلس هستید فکر میکنید آن ائتلاف برای مجلس یازدهم باز هم شکل بگیرد یا خیر؟
فعلا که چنین چشم اندازی نیست. یعنی امیدی ها بیشتر روی عدم ائتلاف و استقلال خودشان تاکید دارند و اعلام کردهاند که این کار تجربه خوبی نبود و از کاری که کردند راضی نیستد. ولی اینکه بعداً در عمل چه پیش میآید خیلی روشن نیست.
اینکه این ائتلاف تجربه خوبی نبود را شما هم قبول دارید؟
این ائتلاف آثار خوبی نداشت اما میتوانست داشته باشد. یکی از عواملش خود رفتار فراکسیون امید بود و از آن طرف فراکسیون مستقلان. اینها به هم نزدیک بودند ولی از همان نقطه اول درگیر شدند. امیدیها آنها را به خاطر خروجشان متهم کردند به خیانت در حالی که میتوانستند نرمتر درباره اینها حرف بزنند. خیلی جاها میتوانستند با هم ائتلاف و گفتگو کنند. حتی این ظرفیت را داشتند که تمام کرسیهای هیات رئیسه را بگیرند و اجازه ندهند یک نفر از فراکسیون ولایی هم وارد هیأت رئیسه شود. البته من معتقدم در هیئت رئیسه باید از همه فراکسیونها باشند. اما این دو فراکسیون به خاطر اختلاف در مسئله ریاست مجلس ائتلاف نمیکردند، خود به خود موضوع به شکل دیگری شد. فرضاً برخی از افراد مستقلان خروجشان غیراخلاقی بود اما این دلیل نمیشد که ما اینها را به عنوان دشمن تلقی کنیم و بگوییم خیانت شده، آنها هم علیه امید سخن بگویند و همدیگر را خنثی کنیم. نتیجهاش را هم دیدیم که به چه شکلی در آمد. اگر با هم کار میکردند آثار بهتری برای مجلس داشت.
در این سالها مقابل آقای عارف کسی کاندیدای ریاست فراکسیون امید نبود. دلیلش چیست آیا کسی تمایل نداشت؟
کسی به احترام آقای عارف کاندیدای ریاست نمیشد.
در فراکسیون امید آیا هیج گاه بحث نشد که گزینه دیگری جز عارف نامزد ریاست مجلس شود؟
در سال دوم صحبت آقای پزشکیان بود که حتی فراکسیون هم به آن رأی داد اما ایشان قبول نکردند.
در حال حاضر بیشترین فشار از جانب افکار عمومی در قبال مجلس بر روی فراکسیون امید است و این مجموعه بیشتر از بقیه مجموعههای مجلس در حال نقد شدن است. آیا این را قبول دارید که عملکرد فراکسیون امید ضعیف بوده یا فکر میکنید این انتقادات به دلیل دیگری است؟ شما در مجموع عوامل سیاسی چه عاملی را بیشتر باعث تضعیف عملکرد این فراکسیون میدانید؟
عملکرد فراکسیون امید در مجموع ضعیف نبوده ولی میتوانست بهتر از این باشد. یکی از عواملی که از کارآمدی این فراکسیون کاست محافظهکاری آن بود. وقتی بعضی از اعضا میخواستند وارد برخی موضوعات مهم کشور شوند با آن مخالفت میشد با این توجیه که صلاح نیست. ما میدانیم بیرون مجلس و کسانی که رأی داده بودند در این موضوعات مطالباتی داشتند اما جلوی اقدام گرفته میشد.
از جانب چه کسی بود؟
معمولاً آقای عارف ملاحظاتی داشتند و میخواستند حالت تقابل با نهادهای حکومتی پیش نیاید و مسائل با گفت و گو حل شود. نکته دیگر این است که بسیاری از اعضا این فراکسیون را زیرمجموعه شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان تلقی میکنند، در نتیجه برای تصمیمگیری نیاز به هماهنگی با آن شورا دارد و همین، کار آن را کُند میکند. یک فراکسیون سیاسی باید بتواند متناسب با شرایط درون مجلس مستقل عمل کند مگر این که وابسته به یک حزب باشد.
و سوم این که به نظر من آقای عارف میبایست از افراد باتجربهتر سیاسی نیز در اطراف خودش استفاده میکرد نه صرفاً آدمها و چهرههای جوان و کم تجربه. در انتخابات هیئت رئیسه سال چهارم مجلس این موضوع آثار خودش را نشان داد. افرادی مثل آقای تاجگردون، آقای تابش و بنده که تجربه بیشتری در مجلس داشتیم معتقد بودیم اگر ما بیاییم و لیست ۱۲ نفره مستقل برای هیئت رئیسه بدهیم طرف مقابل موضع میگیرد و دو فراکسیون دیگر متحد میشوند و ممکن است برخی کرسیها را از دست بدهیم. اما جوانترها اصرار داشتند که ما باید هویت خود را اثبات کنیم و نهایتاً به همان روشی که آنها میگفتند عمل شد و به نظر من فراکسیون امید از این کار ضربه خورد. البته آقای عارف به نظر جمع احترام میگذارد و اصول کار تشکیلاتی را رعایت میکند و در مجموع فراکسیون امید را خوب حفظ و اداره کرده است و نگذاشت از هم بپاشد.
یعنی باز هم در این شرایط این احتمال وجود داشت که فراکسیون امید از هم بپاشد؟
بعد از جدا شدن مستقلین و ماندن آن مجموعه ۱۰۰ تا ۱۱۰ نفره و کارشکنیهایی که از داخل و بیرون مجلس میشد این احتمال وجود داشت اما آقای عارف برخلاف اینکه آدم ساکتی به نظر میرسد و خیلیها معتقدند که کار خاصی نمیکند، در پشت صحنه تلاشهای زیادی برای اداره این شرایط داشت و موفق هم بود. ما در مقاطعی قرار داشتیم که فراکسیون امید زیر فشارهای زیادی بود و آقای عارف توانست این فشارها را مدیریت کند. در مواردی فراکسیون توانست موفق باشد و افرادی را به شوراها و هیئتهای مهم کشور بفرستد و برخی طرحها و برنامههای مد نظر این فراکسیون در مجلس پیش برود. نباید عملکرد فراکسیون امید را منفی معرفی کنیم، به نظر من متوسط بوده است.
آیا مشکل کارآمدی مجلس را مشکلی میدانید که بقیه نهادهای نظام هم کم و بیش درگیر آن هستند؟ همین چند روز قبل آقای روحانی از تفسیرشورای نگهبان از اصل ۱۱۳ قانون اساسی انتقاد کردند.
بله. این محدود شدن قدرت و اختیارات نهادهای انتخابی منحصر به مجلس نیست. دولت هم همین طور است. مثلا دولت دوازدهم برای معرفی کابینه در اول کار خودش دستش باز نبود و برایش تعیین تکلیف میشد. این کاملا روشن بود که از جاهایی فشار وارد میشود. ما وزیری داشتیم که گزینه بیست و یکم دولت بود و رأی آورد و این اصلاً خوب نیست. اینها نشان میدهد که دولت هم همین محدودیتهایی را که منجر به عدم کارآمدی میشود دارد و اینها باید اصلاح شود. البته به رفتار رئیس جمهوری هم بستگی دارد همین طور که در مجلس تا حد زیادی به رفتار رئیس مجلس بستگی دارد. در خیلی از جاها نباید زیر بار بروند اما میروند. وقتی از اختیارات رئیس جمهوری است که وزیر تعیین کند، اینکه دیگران بیایند برای او تعیین تکلیف کنند درست نیست و متأسفانه رؤسای جمهوری ما نتوانستند به درستی از اختیارات و حقوق قانونی خودشان و در واقع از حقوق مردم دفاع کنند. طبق اصل ۱۱۳ قانون اساسی رئیس جمهور میتواند هرجا تخلف از قانون اساسی دید تذکر یا اخطار قانون اساسی بدهد و به این وسیله مردم و افکار عمومی را در جریان قرار دهد ولی به بهانه تفسیر شورای نگهبان که در واقع این اصل را از قانون اساسی حذف کرده است این کار را نمیکنند. به نظر من باید این کار را انجام دهند چون تفسیر شورای نگهبان با هیچ عقلی جور درنمیآید.
منتقدان و مخالفان نهادهای انتخابی در همین شرایط بحثی را مطرح میکنند مبنی بر اینکه این نهادها در شرایط فعلی نه تنها کارآمد نیستند بلکه مشغول حاشیهسازی هم هستند اما در مقابل نهادهای دیگری مثل نظامیها دارند بیسر و صدا کار میکنند و مشغول انجام وظایف هستند و کارآمد هم هستند. این دوگانه سازی را قبول دارید؟
خیلی هم بی سر و صدا نیستند. تبلیغی که برای کارهای اینها میشود برای هیچ کس نمیشود. آنها صرفاً کار خودشان را نمیکنند، مشغول کارهای غیرخودشان هستند. این کارهای عمرانی و افتتاح طرح ها کار نظامیها نیست. اینها دخالت در کار دولت است. اینکه در اخبار میبینیم نظامیها با لباس نظامی دارند کارهای اقتصادی میکنند این اصلاً معنی ندارد. دخالت در کارهای دیگران است. ارزیابی درست از کار نظامی ها زمانی است که خدای ناکرده جنگی رخ دهد و اتفاقی بیفتد. الآن که اتفاقی نیفتاده.
برخی میگویند این اتفاق به این دلیل رخ میدهد که دولت ها و یا نهادهای انتخابی عرضه انجام کار ندارند و نظامیها مجبور هستند خلأ ناشی از آن را در کشور پر کنند. شما این منطق را چقدر قبول دارید؟
این درست نیست. باید فضا باز باشد تا دولت بتواند کار کند. وقتی دولت هنوز نمیتواند وزیر مورد قبولش را بگذارد و از چند جا به او فشار میآورند یا موازیکاری وجود دارد و اینها خودشان میروند جای دولت را می گیرند، معلوم است که دست دولت بسته میشود. اصلا ورود اینها به سیاست و اقتصاد اشتباه است. تاکنون هم از این قضیه ضربه خوردهایم. به عنوان مثال در ساختن فرودگاه امام خمینی نظامیها دخالت کردند و میبینیم که نتیجه خوبی نداشت و اصلاً قابل مقایسه با فرودگاههای بزرگ دنیا مثل فرودگاه استانبول و فرودگاه دبی نیست. کاری را که بلد نیستیم باید به پیمانکار خارجی بدهیم تا یاد بگیریم و بعد در جاهای دیگر اجرا کنیم.
قبول دارید این دست مسایل مصداق همان چیزهایی است که اقای روحانی گفته بود ۴۰ سال است حل نشده و بر سر آن به توافق نرسیدهایم؟ این وضعیت به هر حال کار یک سال و دو سال نیست و چند دهه است که وجود دارد، اینها کجا باید حل شود؟
اینها قابل حل بودند به شرطی که رؤسای جمهور قوی و با ارادهای میآمدند و اجازه نمیدادند اوضاع اینگونه شود. ولی رؤسای جمهوری ما متأسفانه منفعل میشوند و کوتاه میآیند. همین آقای روحانی در دوره دوم ۲۴ میلیون رأی داشت اما وقتی آمد چطور رفتار کرد؟ لیست کابینه را برد این طرف و آن طرف که تأیید کنند. خب این لیست را باید اول بدهند به مجلس. شما چه کار به بقیه دارید؟ مگر تقسیم سهم و غنیمت است؟ این دخالتها بعد از امام بیشتر شده. ایشان خیلی تأکید داشت که نظامیها وارد سیاست و اقتصاد نشوند اما درست برعکس شد و امروز به اینجا رسیدیم. این باید اصلاح شود. اینها باعث شده بخش خصوصی ما کوچک شود و به مشکل اساسی برخورد کنیم. شما نگاه کنید، نمیتوانیم در همین کشورهای منطقه برای خودمان بازار باثبات ایجاد کنیم. به آذربایجان میرویم میبیینم که در اختیار ترکیه است. در قطر، ترکیه حرف اول را میزند. یا زمانی که بین روسیه و ترکیه اختلاف بود ما باید میتوانستیم بازار روسیه را بگیریم اما دیدیم که نشد. چرا؟ چون بخش خصوصی کوچک و کمتوانی داریم که تا بخواهد بجنبد کسان دیگری کار را تمام کردهاند. ساختار اقتصادی ما نیازمند اصلاحات بنیادین است و اولینش از نظر من این است که نهادهای حاکمیتی از اقتصاد خارج شوند و به رقابت با دولت و بخش خصوصی پایان دهند. ستاد اجرایی فرمان امام، بنیاد مستضعفان و امثال اینها امر موقت بودند برای اوایل انقلاب نه اینکه تبدیل به کارتل اقتصادی شوند.
شما به درستی گفتید که رئیس جمهوری باید بایستد اما این ایستادن، خودش نمیتواند باعث ایجاد تنازع در بالا دست سیاست شود و اوضاع را بیشتر به هم بریزد؟
نه. اینها جزو وظایف قانونی رئیس جمهوری است و باید بایستد و از رأی مردم در مقابل دخالتهای بیجا دفاع کند یا اینکه توضیح دهد و به مردم گزارش بدهد. مردم درک میکنند.
بحث قبول کردن مردم نیست، آیا این قدرت را رئیس جمهوری دارد؟
قبول کردن مردم یعنی فشار افکار عمومی. اگر رئیس جمهوری از جایگاه و ظرفیت قانونی که دارد درست استفاده کند وقتی که کامل توضیح داده شود فشار افکار عمومی کار خود را میکند ولی به این صورت که گاهی یک کنایهای بزنند و متلکی بگویند فایده ندارد. باید محکم بایستند و از برخی کارهای نادرست جلوگیری کنند.
فکر نمیکنید جدای از این، بخشی از اختلافات هم ناشی از ساختار حقوقی ماست؟ ما الآن گام دوم را آغاز کردهایم. در آستانه این گام دوم آیا ما هیچ آسیبشناسی از گام اول داشتیم؟ فکر نمی کنید در این گام دوم نیازمند برخی از تصمیمات سخت هستیم که خودشان را به ما تحمیل میکنند؟ مثلاً بحث بحران آب را داشتیم که از بیست سال قبل از آن خبر داشتیم اما کاری نکردیم. مسایل سیاسی مثل نظارت استصوابی داشتیم. بحرانهای مالی در صندوقهای بازنشستگی داریم و از این قبیل مسایل. راجع به همه این مسایل از سالها قبل اعلام خطرهای روشنی بوده اما کسی کاری نکرده و اینها روی هم تلنبار شده است. فکر نمیکنید برای این وضعیت باید تصمیمات بزرگی بگیریم؟
برخی از اینها مسائل اجرایی است مثل مسئله آب و محیط زیست و صندوقهای بازنشستگی. اینها مشکل اکثر کشورهاست و مختص به ایران نیست و نیاز به تدبیر و کار تخصصی دارد. اما برخی دیگر مسائل حقوقی است که باید حل شود. مثل تفسیر شورای نگهبان از اصل ۱۱۳ قانون اساسی که عملاً این اصل را بلااثر میکند. به نظر من باید تفسیر قانون اساسی را به مرجع دیگری واگذار کرد.
اما این خلاف قانون اساسی است.
بله، نیاز به اصلاح قانون اساسی دارد. مثلاً در همین موضوع باید یک چیزی مثل دادگاه قانون اساسی به عنوان یک نهاد فراقوهای تشکیل شود که ترکیب آن صرفاً انتصابی نباشد. برخی از مسایل دیگر نیز باید در قانون اساسی روشن شود. مثلاً ما میگوییم ولایت مطلقه فقیه داریم اما از طرفی در اصل ۱۱۰ آمدهایم وظایف و اختیارات ولیفقیه را برشمردهایم. بالاخره مطلقه است یا مقیده؟ اگر رهبری نظری خلاف قانون اساسی داد این نظر غلط است یا درست؟ یک جاهایی همین الآن برخیها خلاف قانون اساسی عمل میکنند و میگویند چون مورد تأیید رهبری است اشکال ندارد. تکلیف این مسایل باید روشن شود. آیا آییننامه یک نهاد حکومتی میتواند خلاف قانون اساسی باشد؟ مثلاً در آییننامه مجمع تشخیص آمده که اگر یک موضوع در مورد اختلاف مجلس و شورای نگهبان ظرف مدت ظاهراً یک سال بررسی نشد، به معنی این است که نظر شورای نگهبان پذیرفته شده است. روشن است که میتوانند برخی موارد را مطرح نکنند تا مهلت آن بگذرد. مثل استفساریه مجلس درباره این که آیا شورای نگهبان میتواند کاندیدایی را پس از رأی مردم رد صلاحیت کند؟ و مجلس پاسخ منفی داده بود ولی آن را بایگانی کردند تا مدت آن گذشت.
آن استفساریهای که بابت موضوع خانم مینو خالقی در ابتدای مجلس دادیم مبنی بر اینکه ردصلاحیت ایشان بعد از انتخابات خلاف قانون بوده، نهایتا به مجمع رفت، اما در مجمع اصلا این را در دستور نیاوردند. گفتیم چرا نیاوردید؟ گفتند یک سال گذشته و دیگر نظر شورای نگهبان ملاک است. خب این یعنی چه؟ چیزی را مخالف هستید وارد دستور نمی کنید تا زمانش بگذرد و بعد بگویید نظر شورای نگهبان حاکم است. به نظر من آییننامه مجمع هم باید مثل آییننامههای دولت از نظر انطباق با قوانین به تأیید رئیس مجلس برسد.
در رابطه با همین مسایل آقای روحانی چند بار بحث همه پرسی را مطرح کرده بود. اما به نظر رسید که پشتیبانی خوبی از آن نشد.
ایشان باید بگوید در چه موضوعی. وقتی موضوع مشخص نیست حمایتی جلب نمیشود.
آقای شریعتمداری روزنامه کیهان گفته بود که منظور آقای روحانی از همه پرسی بحث مذاکره و رابطه با آمریکا است. آیا این موضوعی هست که از نظر شما پتاسیل همه پرسی را داشته باشد؟
البته مذاکره با رابطه فرق دارد. رابطه از اول هم قرار نبوده قطع شود و تابو نیست، مثل رابطه با انگلیس و سایر کشورهای غربی. اما مذاکره بستگی به شرایط دارد. در هر دو مهم این است که از مواضع خود عقبنشینی نکنیم. اینها موضوعاتی است که به نظر من با بحث و گفت و گو قابل حل است. برای مردم استدلال شود که کدام به صلاح است. رفراندوم نمیخواهد. خود سیاسیون و مقامات کشور باید دربارهاش تصمیم بگیرند که چه منافع و مضاری دارد. مثلاً درباره رابطه گفته شود که این اتفاقی است که به دلیل ماجرای سفارت آمریکا رخ داد و خود آنها قطع رابطه کردند. ضمن اینکه ایجاد رابطه هم به معنی پذیرش سیاستهای آنها نیست کما اینکه رابطه ما با سایر کشورهای غربی به معنای پذیرش سیاستهای آنها نیست. باید به مردم توضیح داده شود که این نداشتن رابطه به نفع اسرائیل و عربستان است. البته برخی سیاسیون به بهانه این که نظر رهبری چنین است و دیگران نباید اظهارنظر کنند باب گفت و گو را میبندند ولی این کار درست نیست و خلاف روش خود مقام رهبری است چون ایشان چند بار گفتهاند ممکن است کسی نظری مخالف نظر من داشته باشد، باید آزاد باشد که حرفش را بگوید.
خب درباره خیلی مسایل مثل نظارت استصوابی که دیگر بحث رهبری مطرح نیست. الآن مخالفان میگویند آقای روحانی و هر کس دیگری که مسئولیتی به واسطه رأی مردم گرفتهاند مثلاً موضوع نظارت استصوابی را یا مسایل دیگر را میدانستند، اما حرفی نزدند و کاندیدا شدند و رأی آوردند و الآن که انتخاب شدهاند مشغول گلایه هستند. آیا با این وضع فکر نمیکنید بسیاری از مسایل گره حقوقی دارد و حل نمیشود مگر اینکه تصمیم بزرگ بگیریم؟
همهاش حقوقی نیست، برخی اجرایی است. اینکه شورای عالی انقلاب فرهنگی حق قانوگذاری ندارد مسئله اجرایی است. رئیس جمهوری آنجا خودش رئیس است و باید جلویش را بگیرد. جاهایی هم که دست ایشان نیست میتواند و باید دربارهاش با مردم حرف بزند. مثل همین نظارت استصوابی.
این بارها توضیح داده شده.
به اندازه کافی نبوده. روش اجرای نظارت استصوابی قابل بحث است. البته صدا و سیما هم همراهی نمیکند. اینکه به رئیس جمهور میگویند شما قبل از نامزدی اینها را اطلاع داشتید و الآن نباید بگویید، حرف درستی نیست. مسئله، اجرای قانون اساسی است. نمیشود گفت چون این تخلفات وجود داشته و شما با علم به این تخلفات رئیسجمهور شدید پس باید بسازید، بلکه رئیس جمهور وظیفه دارد کشور را برگرداند به قانون اساسی. رئیس جمهوری میتواند خیلی جاها عمل کند، مثل بحث ورود نظامیها به اقتصاد. برخی هم جنبه حقوقی دارند که باید دربارهاش حرف زد و مذاکره کرد و حتی با رهبری وارد گفت و گو شد مثل همین نظارت استصوابی که خود ایشان گفتهاند این موضوع قابل بحث است.
برای مجلس کاندیدا می شوید؟
هنوز تصمیم نگرفتهام.
برگردیم به همان بحث مجلس؛ زمانی اقای احمدی نژاد گفت که مجلس در راس امور نیست و شما منتقد این حرف بودید. آیا هنوز بر همان باور هستید؟
بله. استدلال ایشان این بود که زمانی که امام گفتند مجلس در رأس امور است زمانی بود که مجلس نخست وزیر را تعیین میکرد. ایشان میگفت این برای قبل از بازنگری قانون اساسی بود، بعد از آن که رئیس جمهور مستقیم از سوی مردم انتخاب می شود، دیگر مجلس در راس امور نیست. ولی این را ما قبول نداریم. پارلمان همیشه نماینده مردم و مظهر دموکراسی است و مانع استبداد دولت و هر نهاد دیگری در کشور است. وقتی قدرت در یک جا متمرکز میشود احتمال استبداد زیاد است. اساساً فلسفه وجود مجلس در درجه اول مبارزه با استبداد است.
منظور من به لحاظ عملی بود؛ آیا از نظر عملی در رأس امور است؟
میتواند باشد و در همین شرایط هم میتواند وارد خیلی از مسایل شود.
اینکه می تواند باشد درست. الان هست یا نه؟
در همین شرایط اگر عدهای شجاعت داشته باشند می تواند باشد. مثلا درباره مسئله ادامه حصر مجلس میتواند وارد شود و نظر بدهد. الآن شاید ۲۰۰ نماینده در مجلس نظرشان بر رفع حصر است اما کاری نمیکنند چون ملاحظاتی دارند. این بد است و باید درست شود. هرجا که کاری برخلاف قانون اساسی انجام میشود مجلس باید وارد شود.
از میان وظایف نظارت و قانونگذاری فکر می کنید مجلس در کدامیک ضعیف تر است و کارش اثر کمتری دارد؟
در نظارت. ما نیاز چندانی به قوانین جدید نداریم و اتفاقاً تراکم قانون هم داریم به طوری که مجری هم گیج میشود. میتوانیم در امر نظارت، دقیقتر و فعالتر باشیم.
ما با همه این اوصاف چند ماه دیگر انتخابات مجلس را داریم و اهمیت مشارکت مردم برای همه روشن است. شما افق روشنی درباره این مشارکت در انتخابات می بینید؟
مردم باید شرایط را درک کنند که مشارکت بالا در انتخابات آینده برای کشور تأثیر بسزایی دارد. وقتی در دنیا اعلام شود مثلاً ۷۰ درصد مردم در انتخابات شرکت کردند روی جایگاه ایران تأثیر میگذارد و همین طور در تصمیماتی که دولتهای آمریکا و اروپا در ارتباط با ما میگیرند موثر است. در شکستن تحریمها مؤثر است. وقتی آنها احساس کنند این نظام پشتوانه مردمی دارد، در حل مسایل و مشکلات و تحریمها خیلی مؤثر است. مردم حتما انتقاداتی دارند و در سختی هستند اما باید توجه داشته باشند که اگر مشارکت نکنند اوضاع بدتر میشود. هم از نظر جهانی اوضاع بد میشود و هم از نظر ورود افراد تندرو. مردم هر چقدر گلهمند هستند بهتر است حتما در انتخابات شرکت کنند. از آن طرف هم شورای نگهبان افراد شاخص و مورد توجه مردم را صرفا به خاطر انتقاد از نظام رد صلاحیت نکند تا مشارکت بالا برود.
شما گفتید مردم باید شرایط را درک کنند. آیا حاکمیت هم باید شرایط را درک کند و در برخی حوزه ها در قبال مردم تغییر رفتار دهد؟
حتما باید چنین شود. مردم و حاکمیت باید همزمان شرایط را درک کنند. مثلا در سیاست خارجی اگر مسایل ما با عربستان و امارات حل شود که نشانههایی وجود دارد و یا در زمینه مناسبات با اروپا اتفاقاتی بیفتد و مردم احساس کنند که مسایل قابل حل هستند، اتفاقات مثبتی خواهد افتاد. مردم باید احساس کنند که چشمانداز مثبتی هست. الآن مساله این است که مقاومت مردم نتیجه داده و شرایط اقتصادی رو به بهبود است ولی تا نقطه تعادل خیلی فاصله داریم. مردم میگویند ما مقاومت میکنیم اما تا کی؟ این وضعیت تا کجا ادامه دارد؟ باید نشانههایی باشد که بعد از این چشمانداز متفاوتی وجود دارد.
برای داخل چه؟
بله، سیاست داخلی نظام هم باید تغییر کند و مردم آزادی فکر و بیان را بهتر حس کنند. حکومت باید در داخل هم شرایط را اصلاح کند. این سختگیریهایی که بر روزنامه نگاران و منتقدان و هنرمندان میشود باید کنار گذاشت. ما چه سودی از این کارها و فشارها بردهایم؟ کسانی که سختگیری میکنند فکر میکنند اگر این جور کارها را نمیکردند نظام باقی نمیماند. اما برعکس است، اگر این کارها را نکرده بودیم و با مردم بهتر برخورد میشد، الآن نظام مستحکمتر بود.